کد مطلب:328110 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:456

سوره مائده ، آیه 67
یایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمك من الناس ان الله لا یهدی القوم الكافرین (67)







ترجمه آیه

ای فرستاده ما آنچه را از ناحیه پروردگار بتو نازل شده برسان و اگر نكنی (نرسانی ) اصلا پیغام پروردگار را نرساندی و خدا تو را از (شر) مردم نگه می دارد زیرا خدا كافران را هدایت نمی فرماید(به مقاصدشان نمی رساند) (67).

بیان آیه

معنای آیه صرفنظر از سیاقی كه آیات قبل و بعدش دارند روشن و ظاهر است ، زیرا در آیه دو نكته بطور روشن بیان شده یكی دستوریست كه خدای تعالی به رسول الله (صلی الله علیه و آله ) داده است (البته دستور اكیدی كه پشت سرش فشار و تهدید است ) به اینكه پیغام تازه ای را به بشرابلاغ كند، و یكی هم وعده ای است كه خدای تعالی به رسول خود داده كه او را از خطراتی كه در این ابلاغ ممكن است متوجه وی شود نگهداری كند، لیكن كمی دقت در موقعیتی كه آیه دارد آدمی را به شگفت وامی دارد، زیرا آیات قبل و بعد آن همه متعرض حال اهل كتاب و توبیخ ایشانند به اینكه آنان به انحاء مختلف از دستورات الهی تعدی شده اند، و محرمات الهی را مرتكب شده اند؛ و این مضمون با مضمون آیه مورد بحث هیچ ارتباط ندارد؛ چه آیه قبلی آن آیه (و لو انهم اقاموا التوریه و الانجیل و ما انزل الیهم من ربهم لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم ) است كه روی سخن در آن با اهل كتاب است ؛ و آیه بعدی هم آیه (قل یا اهل الكتاب لستم علی شی ء حتی تقیموا التوریه و الانجیل و ما انزل الیكم ...) است كه خطاب در آن نیز به اهل كتاب است ؛



علاوه دقت در جملات خود آیه مورد بحث تعجب آدمی را در اینكه چطور هیچ ربطی بین این آیه و آیات قبل و بعدش نیست ؟!! زیادتر می كند، و اگر آیه مورد بحث به همین ترتیبی كه فعلا با سایر آیات قبل و بعد خود دارد نازل شده باشد و همه دارای یك سیاق بوده باشند در اینصورت از مجموع آنها این مطلب بدست می آید كه این دستور موكد به رسول الله (صلی الله علیه و آله ) برای تبلیغ پیغامی است كه خدا در خصوص اهل كتاب نازل فرموده .

مراد از (ناس ) در آیه شریفه ، یهود نیست و موضوع ماءموریت جدید امری بسیار مهمو خطیر می باشد.

و از جهت وحدت سیاق بطور متعین مراد از آن پیام ، همان چیزی خواهد بود كه در آیه بعدش فرموده : (و ما انزل الیكم من ربكم - و آنچه از جانب پروردگارتان بسوی شما نازل شده ) لیكن سیاق خود آیه به هیچ وجه با این احتمال سازگار نیست ، و این ناسازگاری دلیل بر اینست كه این آیه جایش اینجا نیست ، وجه ناسازگاری آن اینست كه از جمله (و الله یعصمك من الناس ) بر می آید حكمی كه این آیه در صدد بیان آنست و رسول الله (صلی الله علیه وآله ) مامور به تبلیغ آن شده ، امر مهمی است كه در تبلیغ آن بیم خطر هست یا بر جان رسول الله و یا بر پیشرفت دینیش ، و اوضاع و احوال یهود و نصارای آنروز طوری نبوده كه از ناحیه آنان خطری متوجه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) بشود تا مجوز این باشد كه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) دست از كار تبلیغ خود بكشد، و یا برای مدتی آنرا به تعویق بیندازد و حاجت به این بیفتد كه خدا به رسول خود - در صورتی كه پیغام تازه را به آنان برساند - وعده حفظ و حراست از خطردشمنش را بدهد، علاوه بر این ، اگر این خطر، چشم زخمی بوده كه احتمالا ممكن بوده كه از اهل كتاب به آن جناب برسد جا داشت این سوره در اوایل هجرت نازل شود، زیرا در اوایل هجرت كه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) در شهر غربت و در بین عده معدودی از مسلمین آن شهر بسر می برد از چهار طرفش یهودیان او را شدت محصور كرده ب ودند، آنهم یهودیانی كه با حدت و هر چه بیشتر به مبارزه علیه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) برخاسته و صحنه های خونینی نظییر خیبر و امثال آن براه انداختند، اگر در آیه مورد بحث مراد از (ناس ) یهود بود جا داشت در آنروزها این آیه نازل شود، لیكن نزول این سوره در اواخر عمر شریف آن حضرت اتفاق افتاده كه همه اهل كتاب از قدرت و عظمت مسلمین در گوشه ای غنوده اند، پس بطور روشن معلوم شد كه آیه مورد بحث هیچگونه ارتباطی با اهل كتاب ندارد، علاوه بر همه ، در این آیه تكلیفی كه از سنگینی ، كمرشكن و طاقت فرسا باشد به اهل كتاب نشده تا در ابلاغ آن به اهل كتاب خطری از ناحیه آنها متوجه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) بشود.

از همه اینها گذشته در سالهای اول بعثت ، رسول الله (صلی الله علیه و آله ) مامور شد تكالیف بس خطرناكی را گوشزد بشر آنروز سازد، مثلا مامور شد كفار قریش و آن عرب متعصب را به توحید خالص و ترك بت پرستی دعوت كند، مشركین عرب را كه بسیار خشن تر و خونریزتر و خطرناكتر از اهل كتابند به اسلام و توحید بخواند، این تهدید و وعده ای كه امروز به رسول الله (صلی الله علیه و آله ) می دهد آنروز نداد، معلوم می شود پیغام تازه ، خطرناكترین موضوعاتی است كه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) به تازگی مامور تبلیغ آن شده است .

علاوه بر آن چه گفته شد آیاتی كه متعرض حال اهل كتابند قسمت عمده سوره مائده را تشكیل می دهند، و این آیه هم بطور قطع در این سوره نازل شده است ، و یهود همچنان كه گفته شد در موقع نزول این سوره دارای قدرت و شدتی نبودند، آن قدرت و شوكت سابق خود را از دست داده و آن آتش ، رو به خاموشی می رفت ، غضب و لعنت پروردگار هم شامل حالشان شده و هر آتش افروزی و فتنه ای به پا می ساختند، خداوند آن را خنثی و خاموشش می كرد، با این حال چه معنای صحیحی برای اینكه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) در دین خدا از یهود بترسد می توان تصور كرد؟! و با اینكه ایام نزول این سوره ایامی است كه یهود به طوع و رغبت به حظیره اسلام قدم می گذارد، و یا مانند نصارا به حكومت اسلام جزیه می دهد، چه وجهی برای ترس رسول الله (صلی الله علیه و آله ) از یهود می توان جست ؟ و چه معنائی برای اینكه خدای تعالی او را در این ترس محق بداند و به وعده حمایت خود دلگرمش سازد می توان یافت ؟! با آن همه مواقف خطرناك و موقعیت های وحشت زائی كه سابق بر این داشت ؟!

بنابراین هیچ شك و تردیدی نیست كه این آیه در بین آیات قبل و بعد خود اجنبی و سیاق آن با سیاق آنها دو تا است ، این معنا كه روشن شد اینك به تجزیه و تحلیل خود آیه می پردازیم :

آیه شریفه از یك امر مهمی - كه یا عبارتست از مجموع دین و یا حكمی از احكام - آن كشف می كند.

آن امری هر چه هست امری است كه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) از تبلیغ آن می ترسد، و در دل بنا دارد آن را تا یك روز مناسبی تاخیر بیندازد، چه اگر ترس آن جناب و تاخیرش در بین نبود حاجتی به این تهدید كه بفرماید: (و ان لم تفعل فما بلغت رسالته ) نبود، و لذا در آیات اول بعثت هم كه آن جناب را به تبلیغ احكام تحریك می كند تهدیدی دیده نمی شود. بلكه بر عكس لحن آنها خیلی ملایم است ، مثلا در سوره (علق ) می فرماید: (اقرء باسم ربك الذی خلق ...) و در سوره (حم سجده ) می فرماید: (فاستقیموا الیه و استغفروه و ویل للمشركین ) و در سوره (مدثر) می فرماید: (یا ایها المدثر قم فانذر) و امثال این آیات .

خطری كه رسول الله (ص ) از آن نگران بوده خطر جانی نبوده بلكه پیامبر (ص ) ازخطر اضمحلال دین بیمناك بوده است

گفتیم رسول الله (صلی الله علیه و آله ) خطرات محتملی در تبلیغ این حكم پیش بینی می كند لیكن این خطر خطر جانی برای شخص ‍ آن جناب نیست ، زیرا آن جناب از اینكه جان شریف خود را در راه رضای خدا قربان كند دریغ نداشت ، آری او اجل از این است كه حتی برای كوچكترین اوامر الهی از خون خود بخل ورزد، ترس او از جان خود مطلبی است كه سیره خود آن جناب و مظاهر زندگی شریفش آنرا تكذیب می كند، علاوه بر این ، خدای تعالی ، خود در كلام كریمش بر طهارت دامن انبیاء از این گونه ترس ها شهادت داده و فرموده : (ما كان علی النبی من حرج فیما فرض الله له سنه الله فی الذین خلوا من قبل و كان امر الله قدرا مقدورا الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احدا الا الله و كفی بالله حسیبا) و درباره نظائر این فریضه فرموده : (فلا تخافوهم و خافون ان كنتم مؤ منین ) و نیز عده ای از كه با اینكه دشمن آنان را تهدید كرده مع ذلك جز از خدا از احدی باك ندارند و می فرماید:

(الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوكیل ) و این حرف هم از غلطهای واضح است كه كسی (العیاذ بالله ) بگوید رسول خدا برای اینكه مبادا چشم زخمی به وی برسد انجام امر خدا را به تعویق بیندازد، زیرا برگشت این توهم و خیال لابد به این است كه اگر رسول الله امر خدا را امروز انجام دهد او را خواهند كشت و در نتیجه كار خدا زمین خواهد ماند، و این حرف خود غلط فاحشی است ، زیرا به فرض اینكه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) هم چشم زخمی می دید خدا كارش زمین نمی ماند، و با اینكه سبب ساز در عالم او است و با اینكه در قرآن كریم از رسول الله (صلی الله علیه و آله ) سلب استقلال در تاءثیر را كرده و فرموده : (لیس لك من الامر شی ء) آیا از پیش بردن كار خود به وسائل مختلف دیگر عاجز است ؟! پس ‍ نمی شود خطر محتمل ، خطر جانی رسول الله باشد و لیكن ممكن است آن خطر را خطر اضمحلال واز بین رفتن دین دانست ، به این بیان كه بیم آن می رفت اگر آن جناب عمل تبلیغ آن پیغام را در غیر موقع انجام دهد او را متهم سازند، و هو و جنجال راه بیندازد و در نتیجه دین خدا و دعوت او فاسد و بی نتیجه شود، و این گونه اجتهادات و مصلحت اندیشی ها برای آن جناب جایز بوده است و اسم این مصلحت اندیشی را نباید ترس از جان گذاشت .

این احتمال كه آیه در اوایل بعثت نازل شده و مراد از:(ماانزل ) مجموع دین باشد مردود است

از اینجا معلوم می شود احتمال اینكه آیه در اوایل بعثت نازل شده همانطور كه بعضی از مفسرین این احتمال را داده اند احتمال صحیحی نیست ، برای اینكه این احتمال با جمله (و الله یعصمك من الناس ) سازگار نیست . زیرا در اول بعثت هنوز دین تبلیغ نشده تا در تبلیغ این امر مهم بیم از بین رفتن دین و هدر رفتن زحمات پیامبر وجود داشته باشد، لابد همان خطر جانی و در نتیجه زمین ماندن كار خداست كه آنهم گفتیم احتمال غلطی است ، علاوه بر این اگر مراد از (ما انزل الیك من ربك ) اصل دین یا اصل و فرع آن باشد آیه لغو و برگشت معنای آن به جمله معروف (آنچه در جوی می رود آب است ) خواهد بود. زیرا معنای آیه این می شود: هان ای رسول ! ابلاغ كن دین را زیرا اگر ابلاغ نكنی دین را ابلاغ نكرده ای دین را، بعضی ها گفته اند ممكن است به همین احتمال سر و صورتی داد و گفت مراد از جمله : (ما انزل ) همان دین باشد چیزی كه هست آیه از قبیل گفتار ابی النجم باش د كه گفته : (انا ابو النجم و شعری شعری - منم ابو النجم و شعر من همان شعر من است ) كه در بلاغت و فوق العادگی معروف است .

و بنابراین معنای آیه مذكور چنین خواهد شد: اگر رسالت را ابلاغ نكنی دچار این شفاعت خواهی شد كه در تبلیغ و سرعت عمل در انجام امر خداوند سبحان با آن همه تاكیدی كه همراه داشت اهمال و كوتاهی كرده ای ، كما اینكه شعر ابی النجم هم این معنا را داشت كه : شعر من همان شعری است كه به بلاغت و برتری شناخته شده است . همین معنا را داشت . لیكن این توجیه هم صحیح نیست ، زیرا این نكته ای كه در كلام ابوالنجم است در جائی مستحسن است كه مقام اطلاق و تقیید و عام و خاص و نظائر آن باشد، به این معنا كه در جائی كه شنونده خیال كرده یكی از افراد عام یا مطلق یا یك فرد در برهه ای از برهه های زمان از تحت عموم افراد یا عموم زمانها بیرون شده گوینده برای رفع این توهم می گوید: این فرد كما فی السابق در تحت عموم باقی است ، مثلا معنای شعر ابی النجم این است كه خیال نشود قدرت و قریحه شعری من فرسوده و از دست رفته و در نتیجه اشعار امرو زم غیر اشعار برجسته سابق است ، نه ، اشعار امروزم واجد همه محاسنی است كه اشعار سابقم بود.

و اما در آیه مورد بحث جای بكار بردن این نكته نیست ، برای اینكه اگر مراد از رسالت مجموع دین و یا اصول دین باشد و نزول آیه هم در اوایل بعثت باشد كما اینكه فرض همین است ، دیگر دو چیز در بین نیست ، تا گفته شود اگر این رسالت را تبلیغ نكنی رسالت را تبلیغ نكرده ای ، زیرا فرض شد یك رسالت است نسبت به سر تا پای دین ، پس معلوم شد كه سیاق آیه مورد بحث سیاقی نیست كه بشود آنرا از آیات نازله اول بعثت شمرد، و مراد از (ما انزل ) را هم مجموع و یا اصل دین دانست .

و همچنین روشن شد كه نه تنها نمی شود مقصود از (ما انزل ) را مجموع دین در اوایل بعثت دانست ، بلكه در هیچ زمانی به این معنا نمی توان گرفت ، زیرا اشكال از جهت لغو بودن جمله (ان لم تفعل ) بود و این اشكال منحصر به یك زمان نیست . علاوه بر اینكه اگر مراد از رسالت ، مجموع و یا اصول دین بود، ممكن نبود تاریخ نزول آیه جز اول بعثت باشد، تازه محذور خوف رسول الله (صلی الله علیه و آله ) هم در دین بجای خود باقی است .

پس از همه این وجوه بخوبی استفاده شد كه آن چیزی را كه بتازگی به رسول الله (صلی الله علیه و آله ) نازل شده و فشار و تاكید همراه دارد، بهیچ تقدیر و فرضی نمی توان آنرا عبارت از ا صل دین و یا مجموع آن گرفت ، ناگزیر باید آنرا به معنای بعضی از دین و حكمی از احكام آن دانست ، و آیه را بدین صورت معنا كرد: این حكمی كه از ناحیه پروردگارت بتو نازل شده تبلیغ كن ، كه اگر این یكی را تبلیغ نكنی مثل اینست كه از تبلیغ مجموع دین كوتاهی كرده باشی ، و لازمه این معنا اینست كه مقصود از (ما انزل ) آن حكم تازه و مقصود از رسالت مجموع دین باشد، و گرنه دچار همان محذور سابق خواهیم شد كه عبارت بود از لغو بودن آیه نظیر جمله : آنچه در جوی میرود آبست ، زیرا همان طوری كه گفتیم اگر مراد از كلمه (رسالته ) همین رسالت مخصوصی باشد كه تازه نازل شده است معنای آیه این می شود: این رسالت تازه را تبلیغ كن كه اگر آنرا تبلیغ نكنی آنرا تبلیغ نكرده ای ، و معلوم است كه این كلامی است لغو و از ساحت مقدس خدای حكیم دور، پس مراد این است كه این حكم را تبلیغ كن و گرنه اصل دین و یا مجموع آنرا تبلیغ نكرده ای ، و این یك معنای صحیح و معقولی است كه شعر ابوالنجم هم در مقام افاده همانست .

این چه تكلیفی است كه لازمه ابلاغ نكردن آن (به تنهائی ) عدم ابلاغاصل دین و مجموع آن می باشد؟

در اینجا این سؤ ال پیش می آید كه این چه تكلیفی است كه لازمه تبلیغ نكردن آن به تنهائی این است كه اصل دین و مجموع آن تبلیغ نشده باشد؟ و ممكن است كسی هم در پاسخ بگوید: این بدان جهت است كه اصولا احكام دین همه به هم پیوسته و مربوطند و بین آنها كمال ارتباط و بستگی بر قرار است ، بطوری كه اگر در یكی از آنها اخلال شود در همه اخلال شده است ، مخصوصا اگر این اخلال ، در تبلیغ آن فرض شود، برای اینكه ارتباط بین احكام در ناحیه تبلیغ شدیدتر و كاملتر از ناحیه عمل است ، لیكن جواب آن سؤ ال این نیست ، و این جواب با اینكه در جای خود حرف صحیحی است ، لیكن با ظاهر جمله ای كه در ذیل آیه مورد بحث است یعنی جمله :(و الله یعصمك من الناس ان الله لا یهدی القوم الكافرین ) سازگار نیست ، زیرا ازاین جمله استفاده می شود كه مخالفین این حكم از مسلمانها نبوده و مخالفتشان هم مخالفت علمی نبوده است ، بلكه كسانی با این حكم مخالفت كرده و یا خواهند كرد كه یا كافر باشند و یا از دین بیزاری جسته و مخالفتشان هم مخالفت اساسی است ، كسانیكه با تمام وسایل برای ابطال و بی اثر گذاردن این حكم خواهند كوشید؛ و لذا خداوند وعده می دهد كه رسول خود را به زعم آنها یاری نموده و فعالیتهای آنها را خنثی خواهد كرد، و در كارشان و بسوی هدفشان هدایت نخواهد نمود.

علاوه بر این ، این مخالفت را نمی توان مخالفت عملی دانست ، برای اینكه نیستند، مثلا احكام اسلام همه در یك درجه از اهمیت نیستند؛ مثلا بعضی از واجبات دین از كمال مصلحت به مثابه عمود دین اند، و بعضی به این درجه نیستند، مانند دعا در وقت دیدن هلال ، كما اینكه در محرمات هم این تفاوت دیده می شود، و همه در یك مرتبه از مفسده نیستند.

مثلا یكی زنای محصنه است و یكی نگاه بنامحرم ، و این هر دو حرام است لیكن آن كجا و این كجا؛ پس نمی توان گفت اگر كسی مثلا دعای در وقت دیدن ماه نو را نخواند (و لو همه عبادتهای واجبه را انجام داده باشد) و یا به نامحرم نگاه كند (و لو از تمامی محرمات دیگر پرهیز كرده باشد) هیچیك از احكام اسلام را امتثال نكرده . بنابراین ترس رسول الله را نمی توان توجیه كرد، زیرا مخالفت یك یك احكام چیزی نیست كه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) از آن بترسد، و خداوند هم او را به نگهداری از شر آن مخالفت ها وعده دهد،

این تكلیف تكلیفی بوده حائز كمال اهمیت ورسول الله (ص ) در ابلاغ آن از ناحیه مسلمین اندیشناك بوده است نه از ناحیه كف ار ومشركین

بنابراین جای تردید نیست كه این حكم حكمی است كه حائز كمال اهمیت است بحدی كه جا دارد رسول الله (صلی الله علیه و آله ) از مخالفت مردم با آن اندیشناك باشد و خداوند هم با وعده خود وی را دلگرم و مطمئن سازد، حكمی است كه در اهمیت به درجه ایست كه تبلیغ نشدنش تبلیغ نشدن همه احكام دین است ، و اهمال در آن اهمال در همه آنها است ، حكمی است كه دین با نبود آن جسدی است بدون روح كه نه دوامی دارد و نه حس و حركت و خاصیتی .

و این مطلب بخوبی از آیه استفاده می شود، و آیه كشف می كند آن حكم ، حكمی است كه مایه تمامیت دین و استقرار آنست ، حكمی است كه انتظار می رود مردم علیه آن قیام كنند؛ و در نتیجه ورق را برگردانیده و آنچه را كه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) از بنیان دین بنا كرده منهدم و متلاشی سازند، و نیز كشف می كند از اینكه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) هم این معنا را تفرس می كرده و از آن اندیشناك بوده ، و لذا در انتظار فرصتی مناسب و محیطی آرام ، امروز و فردا می كرده كه بتواند مطلب را به عموم مسلمین ابلاغ كند و مسلمین هم آنرا بپذیرند. و د ر چنین موقعی این آیه نازل شده است ، و دستور فوری و اكید به تبلیغ آن حكم داده است .

و باید دانست كه این انتظار از ناحیه مشركین و بت پرستان عرب و سایر كفار نمی رفته ، بلكه از ناحیه مسلمین بوده زیرا دگرگون ساختن اوضاع و خنثی كردن زحمات رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) وقتی از ناحیه كفار متصور است كه دعوت اسلامی منتشر نشده باشد، اما پس از انتشار اگر انقلابی فرض شود جز بدست مسلمین تصور ندارد، و كارشكنی ها و صحنه سازیهائی كه از طرف كفار تصور دارد همان افتراآتی است كه قرآن كریم از اول بعثت تا كنون از آنان نقل كرده ؛ كه گاهی دیوانه اش خوانده می گفتند: ( معلم مجنون )) و گاهی یادش می دهند: (انما یعلمه بشر) و گاه شاعرش نامیده و می گفتند: (شاعر نتربص به ریب المنون ) و گاه ساحرش دانسته و می گفتند: (ساحر او مجنون )؛ (ان تتبعون الا رجلا مسحورا) و یا قرآنش را از حرفهای كهنه و قدیمی خوانده و می گفتند: (ان هذا الا سحر یوثر)، (اساطیر الاولین اكتتبها فهی تملی علیه بكره و اصیلا)؛ (ان امشوا و اصبروا علی الهتكم ان هذا لشی ء یراد)، و امثال اینها از مزخرفاتی كه درباره آن جناب گفتند و باعث وهن و سستی اركان دین هم نشد، برای اینكه جواب همه این افتراآت یك كلمه است ، و آن اینست كه از این حرفها بر می آید صاحبان این افتراآت نسبت به دین اسلام متزلزلند، و هنوز حق بر ایشان روشن نشده و درباره اسلام و حقانیت آن : 67

این افتراآت و تهمت ها مختص به اسلام و پیغمبر عزیزش نبوده ، تا رسول خدا از تفرس و بو بردن وقوع آن مضطرب شود؛ چه سایر انبیاء و مرسلین (علیهم ا لسلام ) هم در این گونه ابتلاآت و روبرو شدن با این گونه گرفتاریها از ناحیه امت خود با آنجناب شریك بوده اند، كما اینكه خدای متعال در قرآن كریم اینگونه گرفتاریها را نسبت به حضرت نوح و انبیای بعد از نوح (علیه السلام ) سراغ میدهد، پس خطر محتمل را نمی توان از قبیل گرفتاریها و افتراآت كفار در اوایل بعثت دانست ، بلكه خطری اگر بوده (و مسلما هم بوده ) امری بوده كه از جهت كیفیت و زمان با آن گرفتاریها منطبق نمی شود، و وقوعش جز در بعد از هجرت و پای گرفتن دین در مجتمع اسلامی تصور ندارد.

آری مجتمع آنروز مسلمین طوری بوده كه میتوان آنرا به یك معجون تشبیه كرد؛ چه جامعه آنروز مسلمین مخلوط بوده از یك عده مردان صالح و مسلمانان حقیقی و یك عده قابل ملاحظه از منافقین كه بظاهر در سلك مسلمین درآمده بودند، و یك عده هم از مردمان بیماردل و ساده لوح كه هر حرفی را از هر كسی باور می كردند و قرآن كریم هم بر این چند جور مردم آنروز اشاره صریح دارد، و به شهادت آیات زیادی از قرآن كه تفسیر آن در مجلدات قبلی این كتاب گذشت ، ایشان در عین اینكه به ظاهر و یا واقعا ایمان آورده بودند رفتارشان با رسول الله (صلی الله علیه و آله ) رفتار رعیت با شاه بوده ، و همچنین احكام دینی را هم به نظر قانونی از قوانین ملی و قومی می نگریسته اند، بنابراین ممكن بوده كه تبلیغ بعضی از احكام ، مردم را به این توهم گرفتار كند (العیاذ بالله ) كه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) این حكم را از پیش خود و به نفع خود تشریع كرده ، و خلاصه از تشریع این حكم سودی عاید آن جناب می شود، این توهم باعث این می شود كه مردم به این فكر بیفتند كه راستی نكند این شخص پادشاهی باشد كه برای موفقیت خود خویشتن را پیامبر قلمداد كرده ، و این احكام هم كه به اسم دین مقرر نموده همان قوانینی باشد كه در هر مملكت و حكومتی به انحای مختلف اجراء می گردد.

و پر واضح است كه اگر چنین توهم و شبهه در بین مردم پای گیرد و در دلهایشان جاگیر شود تا چه اندازه در فساد و از بین بردن دین تاءثیر دارد، و هیچ نیرو و هیچ فكر و تدبیری نمی تواند آن اثر سوء را متوجه سازد،

علت نگرانی رسول الله (ص ) از ابلاغ آنچه بدان ماءمور شده است

پس غیر این نیست كه این حكمی كه درآیه مورد بحث رسول الله (صلی الله علیه و آله ) مامور به تبلیغ آن شده حكمی است كه تبلیغ آن مردم را به این توهم می اندازد كه رسول خدا این مطلب را از پیش خود می گوید، و مصلحت عموم و نفع شان در آن رعایت نشده است ، نظیر داستان زید و تعدد زوجات رسول و اختصاص خمس غنیمت به رسول الله (صلی الله علیه و آله ) و امثال این احكام اختصاصی ، با این تفاوت كه سایر احكام اختصاصی چون مساسی با عامه مسلمین ندارد یعنی نفعی از آنها سلب نمی كند و ضرری به آنها نمی رساند از این جهت طبعا باعث ایجاد آن شبهه در دلها نمی شود.

مثلا داستان ازدواج رسول خدای (صلی الله علیه وآله ) با همسر زید - پسر خوانده خود - تنها حكمی مخصوص به خود آن جناب نبوده ، گر چه ممكن است توهم شود كه این هم بمنظور انتفاع شخص رسول الله (صلی الله علیه و آله ) تشریع شده است ، لیكن چون این حكم عمومی اعلام شده است و عموم مسلمین می توانند با زن پسر خوانده های خود ازدواج كنند، از این رو خیلی به ذوق نمی زند، و در داستان ازدواج بیش از چهار همسر دائمی ، گر چه حكمی است مخصوص به رسول الله (صلی الله علیه و آله ) لیكن باز هم باعث تقویت آن شبهه در دلها نمی گردد، زیرا بفرض اینكه (العیاذ بالله ) رسول الله (صلی الله علیه و آله ) این حكم را از روی هوای نفسانی و بدون دستور خداوند مقرر كرده باشد چون هیچ مانعی برای آن جناب بنظر نمی رسد كه این حكم را توسعه دهد و هیچ فرضی تصور نمی رود كه از این توسعه مضایقه نماید، از این رو باز هم به ذوقها نمی زند، مخصوصا رسول اللهی كه سیره و رفتارش ‍ در ایثار بنفس بر مسلمان و كافر معلوم و معروف است ، رسول اللهی كه مردم را در آنچه خداوند از مال و چیرهای دیگر روزی فرموده بر خود مقدم می دارد، چگونه ممكن است مردم را محدود و محكوم كند به اینكه بیش از چهار همسر دائمی اختیار نكنند و لیكن خود تا 9 نفر اختیار كند؟! پس جای هیچ تردیدی نیست كه اجرای این حكم نسبت به خصوص خود از ناحیه خداوند بوده نه از روی هوا.

از اینجا و از همه آنچه تاكنون گفته شد بخوبی استفاده می شود كه در آیه شریفه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) مامور به تبلیغ حكمی شده كه تبلیغ و اجرای آن مردم را به این شبهه دچار می كند كه نكند رسول الله (صلی الله علیه و آله ) این حرف را بنفع خود می زند، چون جای چنین توهمی بوده كه رسول الله (صلی ال له علیه وآله ) از اظهار آن اندیشناك بوده ، از همین جهت بوده كه خداوند امر اكید فرمود كه بدون هیچ ترسی آنرا تبلیغ كند، و او را وعده داد كه اگر مخالفین درصدد مخالفت بر آیند آنها را هدایت نكند،

آن امر مهم و خطیری كه پیامبر (ص ) ماءمور به ابلاغ آن شده است (ولایت ) وجانشینی امیرالمؤ منین (ع ) است

و این مطلب روایاتی را كه هم از طرق عامه و هم از طرق امامیه وارد شده است تایید می كند، چون مضمون آن روایات اینست كه آیه شریفه در باره ولایت علی (علیه السلام ) نازل شده ، و خداوند رسول الله (صلی الله علیه و آله ) را مامور به تبلیغ آن نموده ، و آن جناب از این عمل بیمناك بوده كه مبادا مردم خیال كنند وی از پیش خود پسرعم خود را جانشین خود قرار داده است ، و به همین ملاحظه انجام آن امر را به انتظار موقع مناسب تاخیر انداخت تا اینكه این آیه نازل شد، ناچار در غدیر خم آنرا عملی كرد و در آنجا فرمود: (من كنت مولاه فهذا علی مولاه ) یعنی هر كه من مولای اویم ، این - علی بن ابیطالب - نیز مولای اوست .

اما (ولایت ): باید دانست همانطوری كه در زمان رسول الله امور امت و رتق و فتق آن بدست آن جناب اداره می شده بطور مسلم و بدون هیچ ابهامی پس از در گذشت وی نیز شخصی لازم است كه این امر مهم را عهده دار باشد، و قطعا هیچ عاقلی بخود اجازه نمی دهد كه توهم كند دینی چنین وسیع و عالمگیر، دینی كه از طرف خدای جهان ، جهانی و ابدی اعلام و معرفی شده است ، دینی كه وسعت معارفش جمیع مسائل اعتقادی و همه اصول اخلاقی و احكام فرعی را كه تمامی قوانین مربوط به حركات و سكنات فردی و اجتماعی انسانی را متضمن است بر خلاف سایر قوانین و استثنا احتیاج به حافظ و كسی كه آنطور كه شاید و باید آنرا نگهداری كند ندارد، و یا توهم كند كه مجتمع اسلامی استثناء و بر خلاف همه مجتمعات انسان ی بی نیاز از والی و حاكمی است كه امور آنرا تدبیر و اداره نماید، كیست كه چنین توهمی بكند؟! و اگر كرد جواب كسی را كه از سیره رسول الله (صلی الله علیه و آله ) بپرسد چه می گوید؟! زیرا رسول الله (صلی الله علیه و آله ) سیره اش بر این بو د كه هر وقت به عزم جنگ از شهر بیرون می رفتند كسی را به جانشینی خود و به منظور اداره امور اجتماعی مسلمین جای خود می گذاشتند، كما اینكه علی بن ابیطالب (علیه السلام ) را در جنگ تبوك جانشین خود در مدینه قرار دادند، علی (علیه السلام ) هم كه عشق مفرطی به شهادت در راه خدا داشت عرض كرد: آیا مرا خلیفه و جانشین خود در مدینه قرار می دهی ؟ با اینكه در شهر جز زنان و كودكان كسی باقی نمانده ؟! پیامبر فرمود: آیا راضی نیستی كه نسبت تو، به من نسبت هارون باشد به موسی ، با این تفاوت كه بعد از موسی (علیه السلام ) پیغمبرانی آمدند و پس از من پیغمبری نخواهد آمد؟!.

و همچنین آن حضرت در سایر شهرهائی كه آنروز بدست مسلمین فتح شده بود مانند مكه و طائف و یمن و امثال آنها جانشینان و حكامی نصب می فرمود، و نیز بر لشكرها چه كوچك و چه بزرگ كه باطراف می فرستادند امرا و پرچمدارانی می گماردند،این بوده است رفتار رسول الله (صلی الله علیه و آله ) در ایام حیات خود، و چون فرقی بین آنزمان و زمان پس از رحلت آنجناب نیست ، از این رو باید برای زمان غیبت خود هم فكری بكند، و شخصی را برای اداره امور امت تعیین بفرماید، بلكه احتیاج مردم به والی در زمان غیبت آن جناب بیشتر است از زمان حضورش ، و با این حال چگونه می توان تصور كرد كه آن جناب برای آنروز مردم هیچ فكری نكرده است ؟!.

نكاتی كه در آیه شریفه : (یا ایها الرسول بلغ ماانزل الیك من ربك ) می باشد





یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك







چند نكته در این آیه شریفه هست كه به یك یك آنها اشاره می كنیم :

یكی اینكه در این آیه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) با اینكه دارای القاب زیادی است بعنوان رسالت مورد خطاب قرار گرفته ، واین از این جهت است كه در این آیه گفتگو از تبلیغ است ، و مناسب ترین القاب و عناوین آن جناب در این مقام همان عنوان رسالت است ، برای اینكه بكار رفتن این لقب خود اشاره ایست به علت حكم ، یعنی وجوب تبلیغی كه بوسیله همین آیه به رسول الله (صلی الله علیه و آله ) گوشزد شده است ، و می فهماند كه رسول ، جز رسالت و رسانیدن پیام كاری ندارد، و انجام رسالت رفته البته به لوازم آن كه همان تبلیغ و كسی كه زیر بار رسانیدن است قیام می كند.

دوم اینكه در این آیه از خود آن مطلبی كه باید تبلیغ شود اسم نبرده ، تا هم به عظمت آن اشاره كرده باشد و هم به آن چیزی كه لقب رسالت به آن اشاره داشت ، اشاره كند، یعنی بفهماند كه این مطلب امری است كه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) در آن هیچ گونه اختیاری ندارد، بنابراین ، در آیه شریفه دو برهان بر سلب اختیار از رسول الله (صلی الله علیه و آله ) در تبلیغ كردن و یا تاخیر در تبلیغ اقامه شده است ، یكی تعبیر از آن جناب به رسول ، و یكی هم نگفتن اصل مطلب ، و در عین اینكه دو برهان است دو عذر قاطع هم هست برای رسول الله (صلی الله علیه و آله ) در جراتش بر اظهار مطلب و علنی كردن آن برای عموم ، و در عین حال تصدیق فراست رسول الله (صلی الله علیه و آله ) هم هست ، یعنی می فهماند كه رسول الله (صلی الله علیه وآله ) درست تفرس كرده و در احساس خطر مصیب بوده است ، و نیز می رساند كه این مطلب از مسائلی است كه تا رسول الله (صلی الله علیه و آله ) زنده است باید به زبان مبارك خودش به مردم ابلاغ شود و كسی در ایفای این وظیفه جای خود آن جناب را نمی گیرد.

جمله (و ان لم تفعل فما بلغت رسالته ) گر چه صورت تهدیدی دارد ولی در حقیقتمبین اهمیت موضوع است





و ان لم تفعل فما بلغت رسالته







همانطوری كه سابقا هم اشاره كردیم مراد از (رسالت ) و یا به قرائتهای دیگر (رسالات ) مجموع وظایفی است كه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) بدوش گرفته بود، و نیز سابقا گفتیم كه از لحن آیه اهمیت و عظمت این حكمی كه به آن اشاره كرده استفاده می شود، و فهمیده می شود كه حكم مذكور حكمی است كه اگر تبلیغ نشود مثل اینست كه هیچ چیز از رسالتی را كه بعهده گرفته است تبلیغ نكرده باشد، بنابراین می توان گفت گر چه كلام صورت تهدید دارد لیكن در حقیقت در صدد بیان اهمیت مطلب است ، و می خواهد بفهماند مطلب اینقدر مهم است كه اگر در حق آن كوتاهی شود حق چیزی از اجزای دین رعایت و ادا نشده است .

پس جمله (و ان لم تفعل فما بلغت ) جمله شرطیه ایست كه ریخت و سیاقش برای بیان اهمیت و تاءثیر بود و نبود شرط است ، و اینكه بود و نبود جزا هم متفرع بر بود و نبود شرط است ، و در حقیقت این جمله شرطیه كه صورتا شرطیه است ، در واقع شرطیه نیست ، زیرا جمله شرطیه در محاورات مردم معمولا وقتی بكار می رود كه تحقق جزا مجهول باشد به جهت جهل بتحقق شرط، و چون در جمله شرطیه مورد بحث یعنی (ان لم تفعل فما بلغت ) نمی توان به خدای تعالی نسبت جهل داد از این رو اگر هم می بینیم جمله بصورت شرطیه بیان شده است كه در می دانیم حقیقت شرطیه نیست ، علاوه بر اینكه ساحت مقدس رسول الله (صلی الله علیه و آله ) منزه است از اینكه خدای تعالی و لو بصورت شرطیه و (اگر) نسبت مخالفت و نافرمانی و ترك تبلیغ به او بدهد، با اینكه خودش در مدح او فرموده :

(الله اعلم حیث یجعل رسالته - یعنی خداوند داناتر است كه رسالت خود را در كجا و به چه شخصی محول كند)، پس جمله (و ان لم تفعل فما بلغت ...) درست است كه بظاهر تهدید را می رساند لیكن در واقع اعلام اهمیت این حكم است به آن جناب و به سایر مردم و اینكه رسول الله در تبلیغ آن هیچ جرمی و گناهی ندارد، و مردم حق هیچگونه اعتراض به او ندارند.

معنای عصمت در جمله : (والله یعصمك من الناس )))





و الله یعصمك من الناس ان الله لا یهدی القوم الكافرین







راغب گفته است : (عصم ) (بفتح عین و سكون صاد) به معنای امساك است ، و اعتصام به معنای آن حالتی است از انسان كه در طلب حافظی كه او را حفظ كند از خود نشان می دهد. راغب همچنین در معنای این كلمه بسط كلام می دهد تا آنجا كه می گوید: (عصام ) (بكسر عین ) چیزی است كه بوسیله آن چیزی بسته و حفظ می شود و عصمتی كه در انبیا است به معنای نگهداری ایشانست از معصیت ، و خداوند ایشان را با وسایل گوناگونی حفظ می كند: یكی با صفای دل و پاكی گوهری است كه خدای تعالی ایشان را به آن كرامت اختصاص داده است و یكی دیگر با نعمت فضائل جسمانی و نفسانی است كه به آنان ارزانی داشته و دیگر با نصرت و تثبیت قدمهای آنها است ، و نیز سكینت و اطمینان خاطر و نگهداری دل هایشان و توفیقاتشان است ، كما اینكه خدای تعالی فرموده : (و الله یعصمك من الناس ).

و عصمت چیزی است نظیر دست بند كه زنان در دست می اندازند، و از دست ، آن موضعی را كه عصمت (دست بند) بر آن قرار می گیرد معصم گویند، و بعضی به سفیدی مچ دست با پای چارپایان از نظر شباهتش به دست بند عصمت گفته اند، نظیر اینكه چارپائی را كه یك پایش سفید باشد به چارپائی كه یك پایش بسته باشد تشبیه كرده و محجل می گویند و بر همین قیاس گفته می شود: (غراب اعصم - كلاغ قلاده دار).

و اما معنائی را كه راغب برای عصمت انبیا (علیهم السلام ) كرد، گر چه معنای صحیحی است لیكن مثال زدنش به آیه مورد بحث درست نیست ، برای اینكه آیه مورد بحث مربوط به عصمت انبیا نیست ، وی خوب بود برای عصمت انبیا به آیات دیگری مثل می زد نه به آیه مورد بحث ، و آن معنائی كه برای عصمت انبیا كرده است اگر بخواهیم با آیات قرآنی تطبیق كنیم با آیه (و ما یضرونك من شی ء و انزل الله علیك الكتاب و الحكمه و علمك ما لم تكن تعلم و كان فضل الله علیك عظیما) بهتر تطبیق می شود.

و اما عصمت در آیه مورد بحث ظاهرش اینست كه به معنای نگهداری و حفاظت از شر مردم باشد، شری كه انتظار می رفته متوجه نفس شریف رسول الله (صلی الله علیه و آله ) شده و یا مانع مقاصد و هدفهای مقدس دینیش و یا موفقیت در تبلیغش و یا به نتیجه رسیدن زحماتش و سخن كوتاه آنچه مناسب ساحت مقدس اوست بشود، و این ربطی به مساءله عصمت انبیا ندارد.

و بهر حال از موارد استعمال این كلمه بدست می آید كه این كلمه به معنای گرفتن و نگهداری است ، بنابراین استعمالش در معنی حفظ از قبیل استعاره لازم است برای ملزوم ، چه لازمه حفظ گرفتن است ، و اینكه عصمت از شر مردم را معلق گذاشت ، و بیان نفرمود كه آن شر چه شریست و مربوط به چه شانی از شوون مردم است ؟ آیا از قبیل كشتن و مسموم كردن و غافلگیر ساختن است ؟ یا مقصود آزارهای روحی از قبیل دشنام و افترا است ؟ یا از قبیل كارشكنی و بكار بردن مكر و خدعه است ؟ و سخن كوتاه از بیان نوع شكنجه و آزار مردم سكوت كرد تا افاده عموم كند، و همه انواع آزارها را شامل شود، و لیكن از همه بیشتر همان كارشكنی ها و اقداماتی كه باعث سقوط دین و كاهیدن رونق و نفوذ آن است به ذهن می رسد.

مفهومی كه كلمه (ناس ) متضمن آنست و مراد از (ناس ) در: (والله یعصمك منالناس )))

(الناس ) به معنای نوع انسان است نه انسان خاص ، جامعی است كه در صدق آن نه خصوصیات تكوینی از قبیل نر و مادگی دخالت دارد، و نه امتیازات غیر تكوینی ، مانند داشتن علم و فضل و مال و نداشتن آنها، و از همین جهت كه به همه افراد این جنس صادق است بیشتر در جماعت استعمال می شود و كمتر دیده شده است كه به یك فرد (ناس ) گفته شود و نیز از جهت اینكه این كلمه متضمن معنای انسانیت است ، چه بسا دلالت بر مدح كند، البته این دلالت در مواردی است كه در آن فضیلت به معنای انسانیت ملاحظه شده باشد، مانند این آیه : (اذا قیل لهم آمنوا كما آمن الناس ) كه در این آیه ناس ممدوح است ، و مراد از آن كسانی اند كه در آنها انسانیت كه ملاك درك حق و تمیز آن از باطل است وجود داشته باشد؛ پس معنای آیه این می شود: وقتی به آنها گفته می شود ایمان آرید همانطوری كه مردم كامل ایمان آوردند، و چه بسا بر عكس دلالت بر نكوهش كند، یعنی در پاره ای از موارد خست و پستی افرادی را برساند، و این در جائی است كه گفتگو از امری باشد كه محتاج به لحاظ پاره ای از فضائل انسانیت زائد بر آنچه در صدق اسم انسان لازم است باشد، مانند این آیه : (و لكن اكثر الناس لا یعلمون ) چون بیشتر مردم فضائلی زائد بر اصل معنای انسانیت ندارند، و نیز مانند اینكه به كسی بگوئی :

خیلی به وعده های مردم اعتماد مكن و خیلی به جمعیت آنها غره مباش ، و غرضت از این گفتار این باشد كه وعده كسانی قابل اعتماد و جمعیتشان مایه پشت گرمی است كه از فضلا و دارندگان ملكه وفا و ثبات عزم باشند، نه هر دو پائی كه كلمه انسان بر او صادق باشد، گاهی هم نه بر مدح دلالت دارد و نه بر ذم ، و این در جائی است كه گفتگو در چیزی باشد كه در آن تنها جنس انسانی بدون ملاحظه چیز دیگری دخیل باشد، مانند این آیه : (یا ایها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثی و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند الله اتقیكم ).

زیرا در این آیه شریفه گفتگو از جنس انسانی است نه از انسان فاضل و یا ناقص ، و بعید نیست كه در آیه مورد بحث هم به همین معنا باشد، یعنی مراد از ناس سواد مسلمین باشد، سوادی كه همه رقم اشخاص از مؤ من و منافق و بیمار دل بطور غیر متمایز و آمیخته با هم در آن وجود دارند، بنابراین اگر كسی از چنین سوادی بیمناك باشد از همه اشخاص آن بیمناك خواهد بود، و چه بسا جمله (ان الله لا یهدی القوم الكافرین ) هم این آمیختگی و عمومیت و بی نشانی را برساند، زیرا معلوم می شود كسانی از كفار بی نام و نشان در لباس مسلمین و در بین آنها بوده اند، و این هیچ بعید نیست ، زیرا سابقا هم گفتیم كه آیه مورد بحث بعد از هجرت و در ایامی نازل شده است كه اسلام شوكتی بخود گرفته و جمعیت انبوهی به آن گرویده بودند، و معلوم است كه در چنین ایامی صرفنظر از اینكه مسلمانان واقعی انگشت شمار بودند، سواد مسلمین سواد عظیمی بوده و ممكن بوده است كسانی از كفار خود را در بین آنها و بعنوان مسلمان جا بزنند، و عملیات خصمانه و كارشكنی های خود را بسهولت انجام دهند، و لذا می بینیم خداوند در مقام تعلیل جمله (و الله یعصمك من الناس ) می فرماید: (ان الله لا یهدی القوم الكافرین )، چون بعد از اینكه وعده حفاظت به رسول خود می دهد، مخالفین را كفار می خواند.

دو توضیح لازم درباره معنای جمله : (والله یعصمك من الناس ) و جمله (ان الله لایهدی القوم الكافرین )))

در اینجا این سؤ ال پیش می آید: همانطوری كه از آیه مورد بحث استفاده می شود خداوند رسول خود را از شر كفار حفظ فرمود؟ و اگر چنین است پس آن همه آزار و محنت ها كه از كفار و از امت خود دید چه بود؟! و آیا این آیه با سایر آیات قرآنی كه صریح اند در اینكه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) در راه تبلیغ دین محنت های طاقت فرسائی دیده منافات ندارد؟! و آیا جز این است كه رسول خدا خودش فرمود: هرگز هیچ پیغمبری به مقدار و مانند آزارهائی كه من دیدم ندیده و همچنین این سؤ ال پیش می آید كه این آیه می فرماید: خداوند كفار ر ا هدایت نمی كند، آیا این جمله منافی سراپای قرآن و مخالف صریح عقل نیست ؟! خداوندی كه خود تمامی وسایل هدایت را كه یكی از آنها فرستادن انبیا و كتابهای آسمانی است فراهم فرموده ، آیا معقول است همین خدای مهربان از طرفی به انبیای خود اصرار بورزد كه بندگان مرا به خدایشان آشنا كنید و از طرفی خودش بفرماید: خداوند كفار را هدایت نمی كند مگر اینكه حجت خالص بر آنها تمام شود؟! و آیا جز این است كه ما به چشم خود می بینیم كه خداوند كفار را یكی پس از دیگری هدایت می كند؟!.

جواب سؤ ال اولی اینست كه خدای تعالی كه فرموده (ان الله لا یهدی القوم الكافرین ) در حقیقت جمله (و الله یعصمك من الناس ) را توضیح داده ، به این معنا كه در سعه اطلاق آن تصرف كرده و اطلاق آن را كه شامل تمامی انواع محنت ها ، چه آنهائی كه ممكن بود در مقابل تبلیغ این حكم ببیند و چه غیر آن بود تقیید كرده است به آزارهائی كه در خصوص این حكم و قبل از موفقیت به اجرای آن ممكن بود از دشمنان برسد، حالا یا به این بوده كه آن جناب را در حین تبلیغ این حكم بقتل برسانند، و یا بر او شوریده و اوضاع را دگرگون سازند، و یا او را به باد تهمت هائی كه باعث ارتداد مردم است گرفته و یا حیله ای بكار برند كه این حكم را قبل از اینكه به مرحله عمل برسد خفه كرده و در گور كنند، و لیكن خدای تعالی كلمه حق و دین مبین خود را بر هر چه بخواهد و هر كجا و هر وقت و هر كس كه بخواهد اقامه و اظهار می نماید، كما اینكه در كلام عزیز خود فرموده : (ان یشا یذهبكم ایها الناس و یات باخرین و كان الله علی ذلك قدیرا).

و اما جواب از سؤ ال دوم : باید دانست كه مقصود از كفر در اینجا، كفر به خصوص آیه ایست كه متضمن حكم مورد بحث است ، حكمی كه جمله (ما انزل الیك من ربك - آنچه از پروردگارت بتو نازل شده ) اشاره به آن دارد، كما اینكه در آیه حج ، مخالفین خصوص حج را كافر خوانده و فرموده : (و من كفر فان الله غنی عن العالمین ) نه كفری كه به معنای استكبار از اصل دین و از اقرار به شهادتین است ، زیرا كفر به این معنا با مورد آیه مناسبت ندارد، مگر اینكه كسی بگوید مراد از (ما انزل الیك من ربك ) مجموع دین و قرآن است ، كه ما سابقا جوابش را داده و این حرف را نپذیرفتیم ، و بنابراین مراد ا ز هدایت هم هدایت به راه راست نیست ، بلكه مراد هدایت به مقاصد شوم آنها است ، و معنایش این است كه خداوند ابزار كار و اسباب موفقیت آنان را در دسترسشان قرار نمی دهد، نظیر این آیه كه می فرماید: (ان الله لا یهدی القوم الفاسقین ) و این آیه : (و الله لا یهدی القوم الظالمین ) كه معلوم است مراد از هدایت در این دو آیه هدایت به فسق و ظلم است ، و ما سابقا در جلد دوم این كتاب راجع به این هدایت بحث كردیم .

پس معنای آیه اینست كه خداوند آنها را مطلق العنان نمی گذارد تا هر لطمه كه بخواهند به دین و به كلمه حق وارد آورده و نوری را كه از جانب خود نازل كرده خاموش كنند، چون بطور كلی كفار و ظالمین و فاسقین از شومی و بدی كه دارند همواره در پی تغییر سنت خداوند، و می خواهند سنتی را كه بین خلق خدا جاری است و مسیر اسبابی را كه یكی پس از دیگری در راه تحصیل مسببات در جریانند عوض كرده اسبابی را كه همه اسباب هدایت و فضیلتند و بین آنها و اینكه نام گناه بر آنها اطلاق شود فرسنگ ها فاصله است ، آلوده كرده و بسوی مقاصد باطل و فاسد خود منحرف كنند، آری آنان اینطور می خواهند و لیكن قدرت و شوكت شان كه آنرا هم خدا ارزانی شان داشته خداوند را زبون و عاجز نمی كند، هر چند مساعی شان آنان را احیانا و در چند قدم كوتاه پیشرفت دهد و در نتیجه ، كارشان سامان یابد و به مقاصد پلید خود نائل شوند و لیكن این استعلا و استقامت كارهایشان جز برای مدت كوتاهی دوام نیافته و بالاخره تباه خواهد شد، بلكه خداوند آنان را در چاهی كه برای مسلمین كنده بودند در خواهد انداخت ، آری (و لا یحیق المكر السی ء الا باهله ).

بحث روایتی

(روایاتی در ذیل آیه شریفه : (یا ایهاالرسول بلغ ...) شاءن نزول آن و ابلاغ ولایت علی (ع ) در غدیر خ م

در تفسیر عیاشی از صالح از ابن عباس و جابربن عبدالله روایت شده كه گفته اند: خدای تعالی نبی خود محمد (صلی الله علیه و آله ) را مامور كرد كه علی (علیه السلام ) را بعنوان علمیت در بین مردم نصب كرده و مردم را به ولایت وی آگاهی دهد، و از همین جهت رسول الله (صلی الله علیه و آله ) ترسید مردم متهمش ساخته و زبان به طعنش گشوده بگویند: در بین همه مسلمانان علی را نامزد این منصب كرده است ، و لذا خدای تعالی این آیه را فرو فرستاد: (یا ایها الرسول ...) ناگزیر رسول الله (صلی الله علیه و آله ) در روز غدی خم به امر ولایت علی (علیه السلام ) قیام نمود.

و در همان كتاب از حنان بن سدیر از پدرش از امام ابی جعفر (علیه السلام ) روایت می كند كه آن حضرت فرمود: وقتی كه جبرئیل در حیات رسول الله (صلی الله علیه و آله ) در حجه الوداع برای اعلان ولایت علی (علیه السلام ) نازل شد و این آیه را فرود آورد: (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك . ..) رسول الله (صلی الله علیه و آله ) سه روز در انجام آن مكث كرد تا رسید به جحفه ، و در این سه روز از ترس مردم دست علی را نگرفت و او را بالای دست خود بلند نكرد، تا اینكه در روز غدیر در محلی كه آنرا (مهیعه )) می گفتند بار گرفته و پیاده شد، آنگاه دستور داد بانگ نماز سر داده و مردم را برای نماز دعوت كنند، مردم هم بر حسب معمول اجتماع كردند، رسول الله (صلی الله علیه و آله ) در برابرشان قرار گرفت و فرمود: چه كسی از خود شما به شما اولویت دارد؟ همه به بانگ بلند عرض كردند خداو رسول ، آنگاه بار دیگر همین كلام را تكرار كرد و همه همان جواب را دادند، بار سوم نیز همان را پرسید و همان جواب را شنید، و سپس دست علی را گرفته فرمود:

هر كه من مولای اویم علی مولای اوست ، پروردگارا دوست بدار دوستداران علی را و دشمن بدار كسی را كه با علی دشمنی كند و یاری كن هر كه را كه به علی یاری دهد، و تنها بگذار كسی را كه در موقع حاجت علی را تنها بگذارد، چون كه علی از من و من از علی هستم ، و علی نسبت به من بمنزله هارون است نسبت به موسی ، با این تفاوت كه بعد از موسی پیغمبرانی بودند و پس از من پیغمبری نخواهد بود.

باز در همان كتاب از ابی الجارود از ابی جعفر (علیه السلام ) روایت شده است كه فرمود: وقتی خدای تعالی آیه (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمك من الناس ان الله لا یهدی القوم الكافرین ) را بر نبی خود نازل فرمود، رسول الله (صلی الله علیه و آله ) دست علی (علیه السلام ) را در دست گرفته آنگاه فرمود:

ای مردم هیچ كدام از انبیائی كه قبل از من مبعوث شدند جز این نبود كه پس از مدتی زندگی دعوت خدای را اجابت كرده و رخت به سرای دیگر می كشیدند، و من نیز در این نزدیكی ها پذیرای آن دعوت خواهم شد، و به سرای دیگر انتقال خواهم یافت . ای مردم من به نوبه خود مسؤ ولم و شما هم به نوبه خود مسؤ ولید، آنروزی كه از شما بپرسند حال مرا چه خواهید گفت ؟ همگی عرض كردند: ما شهادت می دهیم كه تو وظیفه تبلیغی خود را انجام دادی ، و آنچه كه باید به ما برسانی رسانیدی ، و خیر خواه ما بودی ، و آنچه بر عهده داشتی انجام دادی ، خداوند به بهترین جزائی كه به مرسلین داده است جزایت دهد آنگاه آن حضرت به خدای خود عرض كرد: پروردگارا تو بر شهادت اینها شاهد باش ، آنگاه روی به مردم كرده فرمود: ای گروه مسلمین كه در اینجا حضور دارید میباید غایبین را به ماجرا خبر دهید كه من اینك به عموم مسلمین روی زمین و گروندگان به دین اسلام وصیت می كنم به ولایت علی (علیه السلام )، با خبر باشید كه ولایت علی ولایت من است و این عهدی است كه خداوند به من سپرده بود، و به من دستور داده بود كه آنرا به شما ابلاغ كنم ، آنگاه سه مرتبه فرمود: آیا همه شنیدید؟ در آن میان یكی عرض كرد: آری به خوبی شنیدیم یا رسول الله .

و صاحب بصائر باسناد خود از فضیل بن یسار از ابی جعفر (علیه السلام ) روایت می كند كه آن حضرت در تفسیر آیه مورد بحث فرمودند: آنچه از ناحیه پروردگار نازل شده بود همان ولایت علی (علیه السلام ) بود.

مؤ لف : مرحوم كلینی در كافی به اسناد خود از ابی الجارود از امام ابی جعفر (علیه السلام ) نقل می كند كه در حدیث مفصلی فرموده اند: آیه شریفه در باره ولایت علی (علیه السلام ) نازل شده است .

و صدوق (علیه الرحمه ) در معانی الاخبار به اسناد خود از محمد بن فیض بن مختار از پدرش از امام ابی جعفر (علیه السلام ) نقل كرده كه آن جناب در ضمن حدیث مفصلی همین معنا را فرموده است .

و نیز این معنا را عیاشی از ابی الجارود در حدیث طویلی و هم از عمرو بن یزید در حدیث مختصری از امام ابی عبدالله (علیه السلام ) روایت كرده است .

و از تفسیر ثعلبی نقل شده كه از امام جعفر بن محمد (علیه السلام ) نقل كرده كه آن حضرت فرمود: آیه شریفه (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك ) در باره فضیلت علی (علیه السلام ) است ، و از همین جهت وقتی این آیه نازل شد رسول الله (صلی الله علیه و آله ) دست علی (علیه السلام ) را گرفت و فرمود: هر كه من مولای اویم اینك علی مولای اوست .

و نیز از ثعلبی نقل شده است كه در ذیل این آیه به اسناد خود از كلبی از ابی صالح از ابن عباس نقل كرده كه گفت : آیه درباره علی بن ابیطالب (علیه السلام ) نازل شده ، زیرا خدای تعالی به رسول خود دستور داد كه درباره ولایت علی تبلیغ كند، آن جناب هم دست علی را گرفت و فرمود: هر كه من مولای اویم علی مولای اوست ، بار الها داخل كن بولایت خود آنكسی را كه دارای ولای علی است ، و دشمن بدار آنكس را كه دشمن علی است .

و در تفسیر برهان از ابراهیم ثقفی نقل می كند كه به اسناد خود از خدری و از بریده اسلمی و از محمد بن علی نقل می كند كه گفته اند: آیه در روز غدیر و در شان علی (علیه السلام ) نازل شده است .

و از تفسیر ثعلبی است كه در معنای آیه گفته كه حضرت ابی جعفر محمد بن علی (علیه السلام ) فرمود: معنای آیه اینست كه آنچه درباره علی (علیه السلام ) از ناحیه پروردگارت به سویت فرود آمده تبلیغ كن .

اشكالات صاحب (المنار) به روایتی در شاءن ولایت امیرالمؤ منین ()

و در تفسیر المنار از تفسیر ثعلبی نقل می كند كه گفته است : این گفتار رسول الله (صلی الله علیه و آله ) همه جا و در همه بلاد منتشر شد، تا به گوش حارث بن نعمان فهری رسید، حارث بی درنگ شتر خود را سوار شد و شرفیاب حضور رسول الله گردید، و آن حضرت آن موقع در ابطح بودند، حارث از شتر خود فرود آمده و بند بر پای آن نهاد و نزدیك شد، آنگاه روی به آن جناب نموده و در حالی كه آن حضرت در بین جمعی از اصحابش بود عرض كرد: یا محمد! تو از ناحیه پروردگارت به ما دستور دادی كه به وحدانیت خداوند و رسالت تو شهادت دهیم ، ما نیز پذیرفتیم ، آنگاه به ما گفتی چه و چه (و همه احكام را ذكر كرد) و ما قبول كردیم ، و این همه اطاعت از ما تو را كفایت نكرد تا دو بازوی پسر عمت را كشیده و او را بر همه ما سروری دادی ، و گفتی : هر كه من مولای اویم علی مولای او است ، اینك آمده ام از تو بپرسم داستان سروری پسر عمت از ناحیه خود تو است یا از ناحیه خداست ؟ .

رسول الله (صلی الله علیه و آله ) فرمود: سوگند به آن خدائی كه جز او معبودی نیست آن نیز مانند همه دستوراتم از ناحیه خداست ، حارث بسوی مركب خود برگشت و در حالی كه می گفت : بار الها اگر این مطلب حق است و از ناحیه تو است سنگی از آسمان بر ما بباران ، و یا عذابی دردناك بر ما نازل كن ، هنوز به شتر خود نرسیده بود كه خدای تعالی او را هدف سنگ ریزه ای قرار داده بطوری كه از فرق سرش فرو رفت و از پائین تنش بیرون آمده و هلاكش ساخت ، و درباره همین واقعه در سوره معارج این دو آیه (سال سائل بعذاب واقع . للكافرین لیس له دافع ) را فرستاد این بود پاره ای از آن حدیث كه صاحب المنار از ثعلبی نقل می كند.

مؤ لف : صاحب المنار بعد از نقل این حدیث در كتاب خود اینطور می گوید: و این روایت از روایات ساختگی و مجعول است ، و لذا قابل اعتماد نیست ، علاوه بر این سوره معارج در مكه نازل شده ، و آیه (اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك ) در سوره انفال است ، و سوره انفال بعد از هجرت و پس از جنگ بدر و چند سال قبل از نزول سوره مائده نازل شده است ، چطور ممكن است دو آیه از دو سوره كه یكی مكی و دیگر مدنی است در شان یك حادثه نازل شده باشند؟ و حقیقت امر این است كه دو آیه اول سوره معارج حكایت از مطلبی است كه بعضی از كفار قریش قبل از هجرت می گفته اند، علاوه بر این ظاهر روایت این است كه حارث بن نعمان فهری از مسلمانان بوده ، و در این قضیه مرتد شده است ، و حال آنكه در بین صحابه كسی را به چنین نام و نشان سراغ نداریم ، و دیگر اینكه این روایت می گفت داستان حارث در ابطح رخ داده ، و ابطح نام موضعی است در مكه ، و رسول الله (صلی الله علیه و آله ) بعد از حجه الوداع و غدیر به مدینه تشریف برد، و دیگر مكه را ندید تا از دنیا رحلت كرد.

رد اشكالاتی كه صاحب المنار بر روایت فوق الذكر ایراد نموده است

این بود چند خدشه كه صاحب المنار به روایت وارد كرده ، و خواننده محترم می داند كه وی چگونه در چند جا از كلام خود تحكم كرده ، و سخن بیهوده گفته است .

یكی آنجا كه گفته است : روایت ساختگی و مجعول است و سوره معارج مكی است ، و لابد دلیل گفتارش مطلبی است كه در روایات از ابن عباس و ابن زبیر نقل شده ، و چه خوب بود می فهمیدیم با اینكه دلیل ما هم روایت و دلیل و اعتماد او هم به روایت است چه ترجیحی در روایت مورد اعتماد او هست با اینكه هر دو خبر واحدند؟ و بر فرض كه سوره معارج مكی باشد كما اینكه مضمون خیلی از آیاتش هم این احتمال را تایید می كند و لیكن او چه دلیلی دارد بر اینكه هیچ یك از آیات آن مدنی نیست ؟ ممكن است دو آیه اولش كه مورد بحث ما هستند مدنی باشند، كما اینكه همین سوره مائده هم مدنی است ، و در اواخر ع مر رسول الله (صلی الله علیه و آله ) نازل شده ، و در عین حال او و هم مسلكانش اص رار دارند كه یكی از آیات آن یعنی آیه مورد بحث مكی و نزولش در اوایل بعثت ات فاق افتاده است . بنابراینوقتی به اعتراف آقایان جایز باشد سوره مائده مدنی و آیه مورد بحث از آیات آن مكی باشد چه عیبی دارد كه سوره معارج هم مكی باشد؟ و دو آیه اول آن مدنی .

اما اینكه گفته است : آیه مزبور حكایت می كند گفتاری را كه بعضی از كفار قریش قبل از هجرت گفته اند، این هم تحكم و بدون دلیل حرف زدن است ، زیرا گیرم كه سوره انفال قبل از سوره مائده نازل شده باشد، این كجا دلیل می شود بر اینكه در موقع تاءلیف قرآن بعضی از آیاتی كه بعد از انفال نازل شده در انفال قرار نداده باشند، كما اینكه آیات ربا و آیه (و اتقوا یوما ترجعون فیه الی الله ) كه به نظر آقایان ، آخرین آیه ایست كه بر رسول الله (صلی الله علیه و آله ) نازل شده است در سوره بقره قرار گرفته ، با اینكه سوره بقره در اوایل هجرت نازل شده ، و این آیات چند سال قبل از آن نازل شده اند.

و اما اینكه گفته است : آیه (و اذ قالوا اللهم ان كان هذا هو الحق ...) حكایت از گفتاریست كه كفار قبل از هجرت می گفته اند، این نیز تحكم دیگری است ، صرفنظر از اینكه سیاق آیه دلیل بر خلاف آنست ، برای اینكه كسی كه عارف به اسلوب كلام باشد هیچ گاه شك نمی كند كه آیه (اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علینا حجاره من السماء او ائتنا بعذاب الیم ) از آنجائی كه مشتمل است بر جمله (ان كان هذا هو الحق من عندك ) كه هم اسم اشاره (هذا) و هم ضمیر فصل (هو) و هم كلمه (حق ) كه بر سر آن (الف ) و (لام ) در آمده و هم كلمه (من عندك ) در آن بكار رفته است ، كلامی نیست كه یك بت پرست آن را بگوید، بلكه این كلام ، كلام كسی است كه به مقام ربوبیت ایمان و اذعان داشته و معتقد است كه امور حقه از ناحیه آن مقام سرچشمه می گیرد، و جمیع شرایع از آن ناحیه نازل می شود، چنین كسی است كه اگر احیانا در باره امری كه دیگری ادعا می كند كه آن امر حق است نه غیر آن و ادعا می كند كه این امری است از ناحیه خدا، توقف كند و در تشخیص حقانیت و صدق گفتار او سر بگریبان فرو ببرد، و نتواند حق را بفهمد، ناچار از فرط خستگی و ملالت از زندگی سیر شده بجان خود نفرین كند، نه كسی كه اصلا از این كوزه آب نمی خورد، و سر و كارش همه با بت و بتكده است ، او چه باك دارد از اینكه این حرف حق باشد یا نه ، او خدا و پیغمبر را قبول ندارد چه رسد به یك مساءله جزئی .

و اما اینكه گفت : ظاهر روایت این است كه حارث بن نعمان از مسلمانان بوده و در این قضیه مرتد شده است ، و حال آنكه در بین صحابه كسی را به چنین نام و نشان سراغ نداریم ، این نیز تحكم دیگری است ، برای اینكه از ایشان سؤ ال می شود كدام یك از علمای رجال چنین قدرتی بخرج داده كه عموم اشخاصی را كه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) را دیدار كرده و به وی ایمان آورده و یا پس ‍ از ایمان مرتد شده اند بدست آورده و ترجمه آنها را ضبط كرده باشد؟ و اگر شما چنین ضبطی را سراغ دارید چه مانعی دارد كه روایت ثعلبی هم راجع به یكی از آن مرتدین باشد.

و اما اینكه گفت : ابطح نام موضعی است در مكه و رسول الله (صلی الله علیه و آله ) بعد از حجه الوداع و داستان غدیر به مكه تشریف نبرده ، از این كلام برمی آید كه صاحب المنار لفظ ابطح را به معنای اصلی خود كه عبارتست از ریگ زار نگرفته ، بلكه به معنای مستحدث آن كه نام موضعی است در مكه گرفته است ، و دلیلی هم بر این مطلب ندارد، بلكه دلیل بر خلاف آن در دست هست ، یكی همین روایت و روایات دیگری كه مدینه را هم ابطح خوانده اند، و چه بسا از این شعر هم استفاده شود:

نجوت و قد بل المرادی سیفه



من ابن ابی شیخ الاباطح طالب



(من نجات یافتم در حالتی كه مرادی (ابن ملجم لعنه الله ) شمشیر خود را به خون سر علی فرزند ابوطالب كه شیخ و بزرگ ابطح ها است آب داد، زیرا در این شعر، هم مكه و هم اطراف آن ابطح نامیده شده .

صاحب مراصد الاطلاع گفته است : (ابطح ) (بفتح الف و سكون با و فتح طاء و حاء بی نقطه ) به معنای بستر سیل است كه دارای ریگهای ریز باشد، ابن درید هم گفته : ابطح و بطحا شن نرمی است كه سیلاب آنرا بر روی زمین فرش می كند، ابو زید گفته : ابطح اثری است كه از سیل باقی می ماند، چه بستر سیل وسیع باشد و چه تنگ ، و شهر (مكه ) و (منا) را ابطح می گویند به ملاحظه اینكه فاصله بستر سیل از هر دو به یك اندازه است ، بلكه فاصله آن نسبت به منا كمتر است ، و بین آن و منا محلی است بنام محصب و بین آن و مكه خیف بنی كنانه است ، و بعضی گفته اند بین آن و منا ذوطوی است ، و صحیح نیست .

از همه اینها گذشته روایتی را كه ثعلبی نقل كرده بعینه دیگران هم نقل كرده اند، و در نقل آنها كلمه ابطح دیده نمی شود و آن نقل همان است كه بزودی از مجمع البیان و او از جمهور و هم چنین غیر آن خواهد آمد.

علاوه بر این ، بعد از همه اینها می گوییم : روایت از اخبار متواتره و یا خبری كه قرینه قطعی بر صحتش اقامه شده باشد نیست كه قابل این همه بحث باشد، بلكه خبر واحد است كه ما سابقا در ابحاث گذشته بنظر خواننده رساندیم كه بنای ما بر این نیست كه در غیر احكام فرعیه بر این گونه اخبار اعتماد كنیم ، و این نه ما تنهاییم ، بلكه اصولا همه عقلا بنایشان بر این است ، اگر در همه طوایف بشری تفحص كنیم خواهیم یافت كه همه آنها بنایشان بر این است كه جز در محاورات روزمره خود به اخبار آحاد اعتماد نكنند، این مقدار هم كه ما بحث كردیم برای این بود كه در قبال خصم كه روایت را به باد خدشه و اشكال گرفته و می خواست بدون دلیل صحیح ، روایت را ساختگی و مجعول قلمداد كند وبا علم به اینكه اشكالاتش وارد نیست سكوت نكرده باشیم .

متاءن نزول(ساءل سائل بعذاب واقع ) به روایت طبرسی در مجمع البیان

طبرسی در مجمع البیان می فرماید: سید ابوالحمد ما را خبر داد كه حاكم ابوالقاسم حسكانی از ابوعبدالله شیرازی از ابوبكر جرجانی از ابواحمد بصری از محمد بن سهل از زید بن اسماعیل مولای انصار از محمد بن ایوب واسطی از سفیان بن عیینه از جعفر بن محمد (علیهماالسلام ) از پدران بزرگوار خود كه وقتی رسول الله (صلی الله علیه و آله ) در روز غدیرخم علی را نصب كرد، فرمود: هر كه من مولای اویم اینك علی بن ابیطالب مولای اوست ، و این مطلب در شهرها در پخش شد تا به گوش نعمان بن حارث فهری رسید، حارث عرض كرد: به ما دستور دادی به كلمه (لا اله الا الله ) و اینكه تو رسول اللهی شهادت دهیم ، دستور دادی جهاد و حج كنیم ، نماز و روزه و زكات را بجا آریم ، به این همه اطاعت اكتفا نكردی تا اینكه این پسر را به سروری ما منصوب نموده و گفتی : هر كه من مولای اویم علی مولای اوست ، حالا بگو ببینم این مطلب از ناحیه تو است یا از ناحیه خداست ؟ حضرت فرمود آری ، سوگند به آن خدائی كه جز او معبودی نیست این نیز از ناحیه خداست ، نعمان بن حارث در حالی كه می گفت : (اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علینا حجاره من السماء)، از نزد رسول الله (صلی الله علیه و آله ) برگشت .

خداوند هم سنگی بر سرش كوبید و هلاكش نمود و آیه (سال سائل بعذاب واقع ) را راجع به همین واقعه نازل فرمود.

مؤ لف : همین مضمون را كلینی در كافی روایت كرده است .

و حافظ ابونعیم در كتاب نزول القرآن حدیث زیر را با حذف چند نفر از وسط از سلسله سند تا علی بن عامر نقل می كند كه او از ابی الحجاف از اعمش از عطیه نقل كرده كه گفت : این آیه شریفه درباره علی (علیه السلام ) به رسول الله (صلی الله علیه و آله ) نازل شد: (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك ...) و خدای تعالی نیز فرمود: (الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دینا).

و نقل شده است كه مالكی در كتاب فصول المهمه خود گفته است : امام ابوالحسن واحدی در كتاب خود موسوم به اسباب النزول به سند خود حدیثی را تا ابی سعید خدری رفع می كند كه او گفته آیه (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك ) در روز غدیر خم و درباره علی (علیه السلام ) نازل شده است .

مؤ لف : همین روایت را صاحب فتح القدیر از ابن ابی حاتم و ابن مردویه و ابن عساكر نقل كرده اند، كه آنان نیز آنرا از ابی سعید نقل كرده اند، در المنثور هم همین طور نقل شده است .

و اما غدیر خم ، (خم ) (به ضم خاء نقطه دار و تشدید میم و تنوین آن ) چنان كه محیی الدین نووی گفته است ، اسم بستانی است در سه میلی جحفه ، كه در كنار آن بستان ، غدیر یعنی گودالی است معروف به گودال خم ، یعنی گودال نزدیك به بستان خم ، و در فتح القدیر نقل شده كه ابن مردویه از ابن مسعود روایت كرده كه گفت : ما در عهد رسول الله (صلی الله علیه و آله ) بسیار می خواندیم : (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك ان علیا مولی المؤ منین و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمك من الناس ).

نام جمعی از صحابه رسول الله (ص ) كه حدیث غدیر رانقل كرده اند

مؤ لف : آنچه از اخبار در اینجا نقل شد مختصری است از اخبار زیادی كه دلالت دارد بر اینكه آیه (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك ...) درباره علی (علیه السلام ) در روز غدیر خم نازل شده است ، و اما حدیث غدیر یعنی فرمایشی را كه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) آنروز درباره علی (علیه السلام ) فرمود، خود حدیثی است متواتر كه هم از طرق شیعه و هم از طرق اهل سنت به بیشتر از صد طریق و از جمع كثیری از صحابه نقل شده است ، از آن جمله : 1 - براء بن عازب ، 2 - زید بن ارقم ، 3 - ابو ایوب انصاری ، 4 - عمر بن خطاب ، 5 - علی بن ابیطالب (علیه السلام )، 6 - سلمان فارسی ، 7 - ابوذر غفاری ، 8 - عمار بن یاسر، 9 - بریده ، 10 - سعد بن ابی وقاص ، 11 - عبد الله بن عباس ، 12 - ابو هریره ، 13 - جابر بن عبد الله ، 14 - ابو سعید خدری ، 15 - انس بن مالك ، 16 - عمران بن حصین ، 17 - ابن ابی اوفی ، 18 - سعدانه ، 19 - همسر زید بن ارقم ،. علاوه بر این ، همه امامان اهل بیت (علیهم السلام ) بر صحت آن اجماع دارند، مخصوصا علی (علیه السلام ) در میدان كوفه (رحبه ) مردم را راجع به این حدیث سوگند داد كه هر كس در غدیر خم حاضر بوده و آنرا از رسول الله (صلی الله علیه و آله ) شنیده برخیزد و شهادت دهد، جمع كثیری برخاستند و بر صحت آن و اینكه در روز غدیرخم به گوش خود از رسول الله (صلی الله علیه وآله ) شنیده اند گواهی دادند.

و در بسیاری از این روایات دارد كه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) فرمود: ایها الناس آیا مگر معتقد نبودید كه من اولایم به مؤ منین از خود آنها؟ گفتند چرا، فرمود: هر كس كه من مولای اویم علی مولای اوست ، كما اینكه احمد بن حنبل و همچنین دیگران بطرق زیادی حدیث را اینطور نقل كرده اند، و چه بسیار كتابهائی كه تنها در خصوص این یك حدیث و بدست آوردن عده طرق روایتی آن و بحث درباره متن آن چه به قلم علمای اهل سنت و چه به قلم علمای شیعه تاءلیف شده است كه بقدر كفایت در آنها درباره حدیث شریف غدیر بحث شده است .

روایاتی دیگر از طرق عامه كه شاءن نزول آیه شریفه را داستانهایی مختلفنقل می كنند

و جوینی در كتاب السمطین به اسناد خود از ابی هریره روایت می كند كه گفت : رسول الله (صلی الله علیه و آله ) فرمود: در شب معراج وقتی مرا بطرف آسمان هفتم سیر دادند از زیر عرش ندائی بگوشم آمد كه می گفت : راستی علی آیت خدا است و دوست مؤ منین ، علی را به مردم معرفی كن . وقتی رسول الله (صلی الله علیه و آله ) از معراج فرود آمد آن ندا را فراموش كرد، لذا (آیه یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمك من الناس ان الله لا یهدی القوم الكافرین ) برای یادآوریش ‍ نازل شد.

و در فتح القدیر است كه ابن ابی حاتم از جابر بن عبدالله روایت می كند كه گفت : وقتی رسول الله (صلی الله علیه و آله ) از غزوه بنی انمار برمی گشت در ذات الرقیع در محلی مشرف بر نخلستانی فرود آمد و در حالی كه بر لب چاهی نشسته و پاهای مبارك را در چاه انداخته بودند مردی از بنی النجار بنام وارث به رفقای خود گفت : من محمد را خواهم كشت ، رفقایش پرسیدند چگونه ؟ گفت : به او می گویم شمشیرت را به من ده ، وقتی به من داد، با همان شمشیر او را می كشم . این بگفت و نزدیك آن حضرت آمد و عرض كرد: ای محمد شمشیر خود را به من ده تا ببویم ، حضرت شمشیر خود را به وی داد، در همان لحظه دستش به لرزه در آمد و شمشیر از دستش به زمین افتاد، رسول الله (صلی الله علیه و آله ) فرمود: خدا نگذاشت آنچه می خواستی انجام دهی ، بعد از این واقعه خدای تعالی این آیه را فرو فرستاد: (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك ...).

مؤ لف : صاحب فتح القدیر بعد از نقل این خبر گفته است كه ابو حبان همین روایت را در صحیح خود نقل كرده ، و نیز ابن مردویه از ابی هریره نظیر این داستان را نقل كرده ، و لیكن اسم آن مرد را نبرده . ابن از حدیث محمد بن كعب قرظی نظیر آنرا روایت كرده ، و قصه غورث بن حارث هم در نقل صحیح ثابت و معروفست ، این بود حكایت صاحب فتح القدیر ولی آنچه هست اینست كه مضمون این حدیث هرگز به آیه شریفه قابل تطبیق نیست .

در كتاب در المنثور و فتح القدیر و غیر آن دو از ابن مردویه و ضیاء در كتاب المختاره از ابن عباس نقل شده كه او گفته : از رسول الله (صلی الله علیه و آله ) پرسیدند كدامیك از آیات قرآنی تو را سخت تر آمد؟ فرمود: من در ایام موسم حج (ذی حجه ) در منا بودم و مشركین عرب و یك عده ای از مردم ناشناس و اوباش هم در آنجا گرد آمده بودند كه جبرئیل این آیه را فرود آورد: (یا ایها الرسول بلغ ماانزل الیك ...) حضرت فرمود: برخاستم و نزدیك عقبه آمده و به بانگ بلند ندا در دادم :ایها الناس ! كیست مرا در تبلیغ رسالتم كمك و یاری كند، و در مقابل ، بهشت برای او باشد؟ ایها الناس ! بگویید (لا اله الا الله ) و شهادت دهید بر اینكه من فرستاده خدایم بسوی شما تا رستگاری یافته و بهشت نصیبتان شود. این را كه گفتم ، هیچ مرد و زن و بچه ای نماند مگر اینكه مرا هدف سنگ و خاك قرار دادند و آب دهان برویم انداختند، و می گفتند: این دروغگوی بی دین است ، در این میان شخصی به من گفت : اگر راستی رسول اللهی الان جا دارد كه بر این اوباش نفرین كنی ، و به قهر خداوند دچارشان سازی ، همانطور كه نوح پیغمبر با نفرین قوم خود را هلاك ساخت . رسول الله (صلی الله علیه و آله ) بجای نفرین عرض كرد: بار الها قوم مرا هدایت كن كه مردمی نادانند، در این میان عباس عمویش رسید و او را از دست مردم گرفته و آنان را دور كرد.

مؤ لف : این روایت ، روایتی است كه بر آیه قابل تطبیق نیست ، و آیه هم تمامیش بر این داستان تطبیق نمیشود، مگر اینكه كسی بگوید ممكن است آنروز تنها جمله (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك ) نازل شده بود، و مابقی آیه وقت دیگری ، این هم حرفی است كه خود این روایت آن را تكذیب می كند، چون در روایت تمامی آیه نقل شده است ، باز نظیر این روایت ، روایتی است كه بعدا می آید.

در كتاب درالمنثور و فتح القدیر است كه عبد بن حمید و ابن جریر و ابی حاتم و ابو الشیخ از مجاهد نقل می كند كه گفته است : وقتی آیه (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك ) نازل شد الله (صلی الله علیه و آله ) عرض كرد ای پروردگار من ! من یك نفر بیش ‍ نیستم ، با این حال چكار كنم اگر همه مردم بر سرم بریزند؟! در جوابش این آیه نازل شد: (و ان لم تفعل فما بلغت رسالته ).

و در همین كتاب از حسن نقل می كند كه گفته است : رسول الله (صلی الله علیه و آله ) فرمود: خدای تعالی مرا به رسالت خود مبعوث فرمود و من از این موضوع نگران شدم ، چون میدانستم مردم مرا تكذیب خواهند كرد،خدای تعالی مرا در صورتی كه كوتاهی كنم بعذاب خود تهدید فرمود، و این آیه را فرو فرستاد: (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك ).

مؤ لف : این دو روایت ا ز نظر اینكه در آنها قطع و ارسال هست ، یعنی همه آن نقل نشده و سندش هم اسقاط شده از این جهت مانند روایت قبلی غیر قابل اعتمادند و نظیر این دو روایت در بی اعتباری و تشویش ، بعضی از روایاتی است كه می گوید رسول الله (صلی الله علیه و آله ) همواره كسانی را به حفاظت و حراست خود می گماشت ، تا آنكه این آیه نازل شد و حضرت نگهبانان خود را مرخص ‍ نمود، و فرمود: خدا وعده داده مرا حفظ كند، دیگر حاجت به حراست كسی ندارم .

در تفسیر المنار است كه مفسرینی كه تفسیرشان به روایت است و همچنین ناقلین اخبار مانند ترمذی و ابوشیخ و حاكم و ابونعیم و بیهقی و طبرانی همگی از چند نفر از صحابه روایت كرده اند كه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) تا مدتی كه در مكه بود و این آیه نازل نشده بود همواره كسانی را بر حراست و نگهبانی خود می گماشت ، پس از آنكه این آیه نازل شد آن حضرت نگهبانان خود را مرخص نمود، و كسی كه در میان نگهبانان آن حضرت از همه بیشتر اهتمام بر حراستش داشت ، ابوطالب بود، و عباس هم آن جناب را حراست می كرد.

و نیز در تفسیر المنار است كه باز از روایاتی كه در این باره نقل شده روایتی است كه از جابرو ابن عباس نقل شده كه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) همواره به وسیله اشخاصی حراست می شده ، مخصوصا عمویش ابوطالب همه روزه اشخاصی را از بنی هاشم برای نگهبانیش همراهش می گمارد، تا آنكه این آیه نازل شد و رسول الله (صلی الله علیه و آله ) به عمویش گفت : عمو جان اینك خدای تعالی مرا از هر گزندی حفظ كرد، دیگر حاجت ندارم به اینكه اشخاصی را به حراستم بگماری .

مؤ لف : این دو روایت - همانطوری كه می بینید - دلالت دارند بر اینكه نزول آیه قبل از هجرت بوده و چون قبل از نزول آیه حراست می شده و مدتی بعد از آن ، نگهبانان را ترك گفته ، معلوم می شود كه این آیه در اواسط مدت اقامتش در مكه نازل شده است ، و نیز دلالت دارند بر اینكه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) مدتی تبلیغ می كرده ، و از جهت اذیت و تكذیب دشمن كار بر آن جناب سخت شده ، به حدی كه بر جان خود ترسیده ، و ناگزیر مدتی دست از تبلیغ كشیده و دوباره از طرف پروردگار مامور تبلیغ شده و خدای تعالی هم او را تهدید كرده ، و هم به نگهداری و حفاظت خود او را نوید داده ، و از این رو دوباره به كار سابق خود پرداخته است ، این مطلبی است كه از آن دو روایت استفاده می شود. و لیكن جلالت قدر رسول الله (صلی ا لله علیه وآله ) بیش از این است كه ترك تبلیغ كند و یا بر جان خود بترسد، و این خود شاهد بر ضعف این روایات است .

و در (درالمنثور) و فتح القدیر نقل شده است كه عبد بن حمید و ترمذی و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابی حاتم و ابوالشیخ و حاكم و ابن مردویه و ابو نعیم و بیهقی نقل می كنند از دلائل از عایشه كه گفت : رسول الله (صلی الله علیه و آله ) همواره بوسیله اشخاصی حراست می شد تا آنكه آیه (و الله یعصمك من الناس ) نازل شد، و لذا سر از قبه بیرون آورده و فرمود: ایها الناس ! در پی كار خود روید كه خدای تعالی مرا از هر گزندی حفظ فرمود.

مؤ لف : این روایت - همانطوری كه می بینید - ظاهر است در اینكه آیه در مدینه نازل شده است .

و در تفسیر طبری از ابن عباس نقل می كند كه در تفسیر آیه (و ان لم تفعل فما بلغت رسالته ) گفته است : یعنی اگر كتمان كنی یكی از آیاتی را كه به تو نازل شده است ، رسالت خدا را تبلیغ نكرده ای .

مؤ لف : اگر مراد از این كلام یك آیه و یك حكم معینی باشد از احكامی كه به آن جناب نازل شده ، برای روایت وجه صحیحی خواهد بود و گرنه اگر مراد تهدید باشد نسبت به هر آیه و حكمی كه فرض شود، معنای صحیحی برای روایت نمی توان یافت ، زیرا سابقا گفتیم كه مضمون آیه با یك چنین فرضی تطبیق ندارد.